وقتی روبی روز تولد ده سالگیاش بیدار میشود حس میکند چیزی در وجودش تغییر کرده است. این تغییر به قدری عجیب و نگرانکننده است که والدیناش او را در گاراژ خانه حبس میکنند و به پلیس زنگ میزنند و آنها هم او را به تورموند، کمپ بازپروری دولت، که محلی هولناک است میفرستند. شاید او از بیماری مرموزی که زندگی بیشتر کودکان آمریکا را گرفت جان سالم به در برده باشد، اما او و سایر کودکانی که شبیه او هستند درگیر چیز بدتری هستند: قدرتهای ترسناکی که از کنترل آنها خارج است.
حالا روبی 16 ساله است و خطرناکترین عضو کمپ است. و وقتی موقعاش فرا میرسد، روبی به سختی از کمپ فرار میکند. روبی فراری درمانده است و تمام تلاشش را میکند که خود را به ایست ریور، تنها نقطه امنی که برای بچههایی مثل او باقی مانده است برساند. در مسیر، روبی با بچههای دیگری برخورد میکند که مثل او از کمپها خود فرار کردهاند. اما داستان وقتی چرخشی غیرمنتظره میکند که اوضاع در ایست ریور چیزی نیست که آنها تصور میکردند.