روزی پسری، پنگوئنی پیدا میکند. پنگوئن قصه ما غمگین بود پس پسر تصمیم میگیرد به او کمک کند تا راه خانهاش را پیدا کند. پسر به اداره گمشدهها میرود، اما هیچ کس خبری از خانواده پنگوئن ندارد. آن شب پسر آن قدر ناامید میشود که نمیتواند بخوابد و نمیداند چگونه به پنگوئن کمک کند.