استلا خیال میکرد درخت ها هم می توانند حرف بزنند، و کلمات مثل مورچه هایی هستند که از روی صفحه های کتاب هایش می دوند و میروند. وقتی استلا کوچولو بود نمی توانست بند کفش هایش را گره بزند، ولی توانست از توفان شن جان سالم به در ببرد. این کتاب داستان دیگری است از استلا کوچولوی دوست داشتنی، که دنیایش پر از ماجراجویی کوچک و جادوهای نقره ای است.